گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
سفرنامه شاردن
جلد سوم
شرح دانشها و هنرهاي ايرانيان‌




اشاره

ص: 915

فصل اوّل علوم بر اطلاق‌

اين دفتر را بدين بيان آغاز مي‌كنم كه بي هيچ گمان و ترديد دانشهاي ديرين بشري از خاور دور نشأت كرده است. به سخن ديگر با دلايل غير قابل انكار بايد باور كرد كه كليّه دانشها از سينه و انديشه برهمنهاي هندي و مكاشفات رياضت‌كشان و فلاسفه آن سرزمين تراوش كرده و از آن‌جا از راه ايران به كلده يا بابل انتقال يافته، و از آن جا خواه از كلده، و خواه از طريق درياي سرخ به مصر و سوريه رسيده است.
محققان و پژوهشگران همه بر اين باورند كه يونانيان دوران باستان براي فرا گرفتن علوم آن روزگاران به مصر و سوريه، و زودتر به فينيقيه رو آورده‌اند. هر چند براي اثبات اين نظريه مسلّم دلايل قاطع و غير قابل انكاري مي‌توان بيان كرد، امّا براي اين كه اين بحث به درازا نينجامد به پيدايي و سير دو دانش پزشكي و اخترگري كه محققا كهن‌ترين علوم بشري مي‌باشند استناد مي‌جويم. درباره علم پزشكي يادآوري مي‌كنم اسكولاپ (Esculap( كه قديم‌ترين و نامورترين پزشك جهان بشريت است، و بقراط و جالينوس كه پس از او در علم پزشكي شهرت يافته‌اند هر سه در درمان بيماران از تركيب گياهاني سود مي‌جسته‌اند كه در سرزمين هندوستان مي‌روييده است، و اين قوي‌ترين دليل است كه آنان دانش پزشكي را از طبيبان مشرق زمين و بتخصيص از پزشكان هندي آموخته‌اند. امّا درباره دانش ستاره‌شناسي چنان كه بر همه دانشمندان و اهل تحقيق مسلم شده كليه اسامي اجرام سماوي و صور فلكي يا كلداني و تاتاري است، و اين نشانگر اين واقعيّت مي‌باشد كه دانش ستاره‌شناسي حاصل انديشه‌هاي دورنگر كلدانيان بوده است.
يكي ديگر از دلايل قاطع بر اين اصل مسلّم كه در ازمنه قديم بيشتر علوم از
ص: 916
هندوستان به بسيط زمين انتقال يافته سفرهايي است كه بيشتر دانشوران يونان در آغاز آشنايي با فلسفه و علوم ديگر، براي آموختن دانش و هنر بيشتر به هندوستان كرده‌اند.
از جمله فيثاغورث كه در مصر نتوانسته بود مسائل مربوط به تناسخ را كاملا تجزيه و تحليل و خود را قانع كند، به اميد اين كه مشكل بروي گشوده گردد به هندوستان سفر كرد و مرادمند بازگشت. افزون بر اين، آراء ذيمقراطيس و اپيكور درباره اتم يعني جزء لا يتجزا كاملا همانند نظريه‌هايي است كه پيش از اين دو، حكيمان و دانشوران هند اظهار داشته‌اند. و من بر اين اميدم كه در تلو مطالب كتاب مقدّس در اين باره به تفصيل اظهار نظر كنم.
به اعتقاد من محلّ تولّد و خاستگاه انديشه‌هاي متعالي بشر سرزميني بوده واقع در وراي مدار رأس السرطان و در طرف گانژ (Ganje( و هنوز هم در آن جا مكاتب برهمنان بسي بيش از نقاط ديگر هند است. در طيّ نخستين سفرم بر اين گمان بودم كه خاستگاه علوم در سرزمينهاي دورتر از هند يعني چين بوده ولي وقتي به هندوستان درآمدم و در اين زمينه به مطالعه و تحقيق پرداختم دريافتم كه خيالم باطل بوده و كاملا تغيير عقيده دادم.
در دنباله بحث خود بايد بگويم كه ايرانيان بر اطلاق استعداد و نيروي فكري خويش را صرف آموختن دانش و فرهنگ مي‌كنند و دستيابي به علم و هنر را برترين آرمانهاي خود مي‌دانند و در اين زمينه به ترقيّات علمي مهمي نايل آمده‌اند، و پس از مسيحيان اروپا سرآمد دانشمندان جهانند، و از چينيان بسي پيشي گرفته‌اند.
با اين كه بسي از مردمان حتي برخي از محققان بر اين باورند كه چين از نظر دانش و فرهنگ و هنر به مراتب بلند دست يافته همچنين از جهت فراخي سرزمين و وفور ثروت و تواناييهاي ديگر موقع ممتاز و شگفت‌انگيز دارد، من اين عقيده را نمي‌پذيرم. زيرا چينيان در دانش ستاره‌شناسي و اخترگري كه خاص مشرق زمين به ويژه آنان بوده پيشرفت قابلي نكرده‌اند و با اين كه بر عموم، مردم چين به دانش ستاره‌شناسي اعتقاد و توجّه دارند به مراتبي در خور توجّه دست نيافته‌اند.
ايرانيان به طور كلّي دانشمندان را گرامي مي‌دارند، و هر كه را به تحصيل دانش بكوشد شايسته و در خور آفرين و تحسين مي‌شمارند و چندان به تكريم و تعظيم دانش و هنر مي‌كوشند كه گويي گوهر جان آنان سرشته به دوستداري علم و هنر مي‌باشد. به سخن ديگر اين ملت دانش‌طلب چنان شيفته و دلباخته فرهنگ است
ص: 917
كه در راه تحصيل آن نه به زن و فرزند مي‌انديشد، و نه بينوايي و سختي و مصائب زندگي وي را از پويايي باز مي‌دارد. حتي ديه نشينان ايران كسب معرفت و هنر را سرلوحه وظايف اصلي خويش مي‌شمارند و از خواندن انواع كتاب حتّي كتابهاي فلسفي لذّت مي‌برند.
ايرانيان همين كه فرزندانشان به سنّ تأدب و تعلّم رسيدند آنان را به مدرسه مي‌فرستند و ذوق و استعدادشان را با ادب و فرهنگ پرورش مي‌دهند. با كتاب مأنوسشان مي‌كنند، و چندان كه بتوانند وسائل ادامه تحصيلشان را فراهم مي‌آورند. و آنچه بيشتر درخور تحسين و آفرين است اينست كه شوق فرا گرفتن دانش در دل ايرانيان هرگز خاموش نمي‌شود، حتّي اگر در سنين بالا، و زماني كه ريش درآورده‌اند رو به مدرسه نهند نه تنها شرمگين نمي‌گردند بل كه به خود مي‌بالند كه در سنين بالا در طلب دانش برآمده‌اند، و بسيار كسان ديده مي‌شوند كه در چهل، پنجاه، يا شصت سالگي در حالي كه كتابهايشان را زير بغل گرفته‌اند و قلمدانشان را پر شالشان زده‌اند براي تحصيل دانش به محضر استاد مي‌شتابند؛ و گاه دانش‌آموزاني ديده مي‌شوند كه در سنين كهولت يعني پنجاه يا شصت سالگي تحصيل را آغاز مي‌كنند و به اصطلاح اروپاييان در كلاسهاي پايين به تحصيل مي‌پردازند. بسياري از آنان به يكدگر درس مي‌آموزند، يعني يكي كه روز يا ساعتي پيش، درسي آموخته به ديگري ياد مي‌دهد. به سخن ديگر ساعتي شاگرد و ساعت ديگر معلم است.
ايرانيان دانش‌آموزان را طالب علم مي‌نامند. اين نام كسي است كه به كسب دانش مي‌كوشد و دوستدار علم است؛ و طالب علم هر كه باشد در نظر ايرانيان قدرمند است. حتّي آنان كه از دودمانهاي بزرگ و نژاده و صاحب مقام برخاسته‌اند و ميان اجتماع نام و نشان دارند به داشتن اين عنوان مي‌بالند. امّا مدرّسان يا معلّمان را ملّا مي‌نامند كه مرادشان آموزگاران علوم ديني يا كساني است كه داراي مقام مذهبي مي‌باشند، يا آخوند مي‌نامند كه به معني قراءت كننده «1» است. معلّمان بزرگي كه پايه دانش آنان در مقام عالي و برتر است مجتهد ناميده مي‌شوند. اين لفظ از مصدر اجتهاد اشتقاق يافته كه به معني كوشيدن در مراتب عالي است، و در مقام مقايسه، از
______________________________
(1)- شاردن در اين مورد نيز دچار اشتباه شده زيرا تصوّر كرده آخوند از مصدر خواندن اشتقاق يافته و نه چنين است زيرا در فرهنگ دكتر معين آخوند به معني باسواد، عالم روحاني، پيشواي مذهبي و معلم مكتب آمده است.
ص: 918
همه مراتب علمي ما فرانسويان بالاتر است. و كسي داراي اين عنوان تواند شد كه داناي همه علوم زمان خود باشد، و بتخصيص در علم مذهب يگانه و سرآمد همگان باشد و بديهي است مخالفت با آراء و عقايد و احكام چنين شخصيّت شايسته و قدرمند نشان گستاخي و بي‌ديني است كه خطرها به دنبال دارد. و آشكار است كه آسان آسان كسي عنوان شامخ مجتهد را درنمي‌يابد، و شايد ساليان بسيار بگذرد كه كسي بدان مقام عالي علمي و مذهبي نرسد، و قرني كه سه يا چهار مجتهد در آن ظهور كند بسي فرخنده و پر بركت است. درجه اجتهاد عنواني نيست كه كسي يا صاحب مقامي به شخصيّتي بدهد، بلكه اين مردمانند كه وقتي كسي را در مقامات عالي علمي و كمال پاكيزگي و پارسايي و تزكيه نفس و وقوف بر جزييات احكام مذهبي بيابند وي را بدين عنوان جليل و فخيم خطاب مي‌كنند.
ايرانيان بر اين اعتقادند كه دانش مجتهد بايد بدان جا برسد كه گذشتن از آن در حدّ توان و انديشه بشر نباشد، طهارت نفس و پارسايي و پرهيزگاريش مورد تأييد همگان باشد، و هيچ كس نتواند بر او خرده بگيرد. به سخن ديگر بر هفتاد و دو رشته دانش چنان مسلط باشد كه هيچ كس دعوي برابري با او نكند و بر مسائل ديني چنان احاطه داشته باشد كه در جواب گفتن به هر چه از او بپرسند، و به عبارت ديگر استفتاء كنند كاملا آماده و حاضر الذهن باشد. شاگرد بسيار داشته باشد، و در درس گفتن چندان زبان گشاده و مسلّط باشد كه از حلّ هيچ مشكل علمي و مذهبي درنماند. مورد احترام همگان باشد، و هيچ كس نتواند بر كمالات علمي و فضائل انساني وي ايراد بگيرد.
اين نكته نيز گفتني است كه هيچ كس انديشه و سوداي بر شمردن هفتاد و دو رشته علم را ندارد، و اين جمله ايست كه براي وصف و بيان مراتب دانش عالمان بزرگ به كار مي‌رود. و من در تمام مدتي كه در ايران به سر مي‌بردم دريافتم كه بيشتر مردم يك نفر را شايسته اين مقام جليل علمي و مذهبي مي‌دانستند امّا افرادي بودند كه با وي نظر موافق و مساعد نداشتند. از روي ديگر كساني بودند كه به راه وي مي‌رفتند مگر به مقام او برسند. آنان افرادي موقّر، آرام، فروتن، روشن‌نگر، خوش‌بيان و مهربان و روي هم رفته مطبوع و مورد تكريم بودند، و وارسته و بيزار از تعلّقات دنيوي مي‌نمودند، امّا مي‌كوشيدند كه به هر روي مورد تحسين و توجّه عامه قرار گيرند، و اين خود نشان خويشتن پسندي است.
ص: 919
ارسطو و مريدان و شاگردانش از آتن تبعيد مي‌شوند
ص: 920
بقراط هداياي پادشاه ايران را نمي‌پذيرد
ص: 921
امّا اهتمام طالب علمان يا دانش طلبان بر اينست كه كاملا در هيأت دانش پژوهان آراسته و مهذب جلوه كنند، آرام طبع، ملايم رفتار، كم گوي و ساده پوش و گزيده باشند. آنان به آيين وارستگان و آزادگان رفتار مي‌كنند؛ از بند تعلقات دنيوي آزادند، پوشاكشان ساده و سپيد است، و كم ديده مي‌شود كه جامه رنگين يا ابريشمين و زربفت بر تن بيارايند.
ايرانيان تنها كساني را حكيم و دانشمند مي‌شمارند كه بر همه علوم احاطت تمام داشته باشند؛ به سخن ديگر بر جمله معارف مسلّط باشند، و اگر كسي فقط در يك رشته تخصص كامل داشته باشد وي را در شمار دانشمندان نمي‌آورند زيرا ايرانيان بر اين اعتقادند كه همه علوم به نوعي با يكدگر بستگي و پيوستگي دارند به همين جهت طالب علمان بر خود لازم و فرض مي‌شمارند كه در همه رشته‌هاي علوم بينا و صاحب نظر شوند؛ و دور نيست يكي از عوامل مؤثري كه مانع مي‌شود ايرانيان همانند اروپاييان در يكي از رشته‌هاي علمي به كمال دانش برسند همين طرز تفكّر نادرست آنهاست.
ايرانيان در مطالعات و تحقيقات علمي آنچه را با مباني عقلي و منطقي و استدلال منطبق نباشد طرد و نفي مي‌كنند، و آن را نوعي حماقت و سفاهت مي‌شمارند، و بر اين اعتقادند كه شك و ترديد مقدمه و راه گشاي وصول به جهان دانش است؛ و آن كه براي راه يافتن و پيوستن به حقايق در صدد آزمايش برنيايد، هرگز به كشف چيزي توفيق نمي‌يابد. و آن كه رازي و نكته‌اي كشف نكند كور است و كور مي‌ماند. امّا در پذيرفتن مسائل مربوط به اصول دين چندان سختگير و دير باور نمي‌باشند، و بسياري از احكام مذهبي را تعبدا مي‌پذيرند. آنان گر چه با كشفيات جديد علمي اروپاييان آشنا نشده‌اند امّا در بسياري از علوم همانند ما به مرحله كمال پيوسته‌اند، و مسأله عدم آشنايي آنان به كشفيات جديد اروپا چندان كه در نظر ما نقص و سنگين مي‌نمايد بزرگ نيست، از آن كه بسياري از آراء و نظريه‌هاي علمي در خيال ما تازه و نو ظهور جلوه مي‌كند، و حال آن كه اين نظريه‌ها و مسايل در كتابها و آثار ايراني و تازي به ابهام و اشاره تشريح شده است.
ايرانيان همانند ما اروپاييان تحصيلات خود را با آموختن دستور زبان يا صرف و نحو آغاز مي‌كنند، سپس مخصوصا اگر دوران تازه جواني را پشت سر نهاده باشند به تحصيل الهيات مي‌پردازند، از آن پس به آموختن فلسفه و رياضيات رو
ص: 922
مي‌آورند و در مرحله آخر به فرا گرفتن نجوم يا پزشكي مي‌كوشند، زيرا اين دو علم منبع درآمد زياد است.
با اينكه بيشتر كتب و آثار معتبر تازي را به زبان فارسي برگردانده‌اند زبان عربي در كليّه زمينه‌هاي علمي و مذهبي اعتبار و اهميّت بسيار دارد زيرا سرچشمه همه دانشها اين زبان است، «1» و نيز مبلغان اين دين ناچارند قرآن را كه كلام خداست و بزرگ‌ترين معجزات پيغمبر اسلام است، و كتب حديث را كه گنجينه اقوال امامان و خليفگان پيغمبر است به زبان عربي بخوانند. بعض آنان اين زبان را در محضر معلم مي‌آموزند، و برخي ديگر بر اثر همزباني با افراد عرب زبان فرا مي‌گيرند، و به هر روي طالب علمان پس از مدتي تحصيل از بركت مطالعه و تحقيق در كتب عربي اين زبان را به خوبي مي‌آموزند و اين امري عجيب نيست.
سه گروه از نويسندگان در ايران شهرت دارند، نخست مصنفان و مؤلفان معروف يوناني كه آثارشان مورد توجّه ما اروپاييان نيز مي‌باشد. دوّم نويسندگان و مؤلفان عرب كه قرنها پيش تصنيفات يونانيان را تجزيه و تفسير كرده‌اند، و بي‌آن كه نوشته‌هاي آنان را تحريف و تبديل كرده باشند نظرات و آراي خود را بر آن افزوده‌اند.
سوّم نويسندگان و مؤلفان خود ايران. اين گروه جز پيروي از نوشته‌ها و آثار قدما كار ديگري نكرده، و بر آنچه بوده چيزي نيفزوده‌اند؛ و با اين توضيح بايد افزود كه آگاهي ايرانيان در زمينه علوم زمانهاي باستان از آنچه معلومات ماست بسي بيشتر است. امّا از اكتشافات علمي ما اروپاييان كه به صورت چشمگيري توسعه يافته كاملا بي‌خبرند، و در صدد درك كسب آنها نيز نمي‌باشند.
از استادان كهن فلسفه ايرانيان سقراط، (Socrate(، افلاطون (Platon( و ارسطو را مي‌شناسند، و به آراء و نظراتشان معرفت كلي دارند و از معلّمان و دانشوران رياضي ارشميدس (Archmiede(، اقليدس (Euclide(، تئودوز (Theodose(، منلوس (Menelaus( آپولونيوس (Apollonius( و گالين (Gallien( را
______________________________
(1)- اين سخن نادرست و جاي تأمل است بايد بدين سان اصلاح شود: با اين كه بيشتر آثار و كتب اسلامي ... زيرا اغلب بزرگان و دانشمندان ايران مانند ابن سينا، خواجه نصير الدين طوسي و ابو ريحان بيروني بيشتر آثار خود را به زبان عربي نوشته‌اند، از آن كه در آن روزگاران زبان تازي در جامعه اسلامي به منزله زبان لاتين ميان مسيحيان بوده است.
ص: 923
مرگ ارشميدس
ص: 924
ارشميدس
ص: 925
مي‌شناسند، و از استادان نامور نجوم بيشتر با نوشته‌هاي بطلميوس (Ptolemee( مأنوسند، و با مطالعه آثار وي در اين زمينه به تحقيق مي‌پردازند. امّا درباره استادان و مصنفان ايران و عرب بايد بگويم بسياري از آنان از نظر كثرت دانش به راستي درخور تحسين و آفرينند. از خصوصيّات علمي ايشان يكي اينست كه به تحقيق و تدريس در يك رشته خرسند نمي‌شوند، و هر يك در زمينه‌هاي مختلف به تأليف پرداخته است؛ و اين شيوه رايج تدريس و تحصيل و تأليف در مشرق‌زمين است. نامورترين دانشمندان و مؤلفان قرون اخير خواجه نصير الدين طوسي (Coje Nessir de tuse( است كه در نظر دانشوران سراسر آسيا سخت گرانقدر و گرامي است. اين داناي نامي در حدود چهار صد و پنجاه سال پيش مي‌زيسته، او كه به طبع بزرگ مردي هوشمند و به كمال مرتبت عقل بوده ساليان بسيار رياست دار العلمهاي امپراتوري تاتارها را كه در آن روزگاران بسيار وسيع و گسترده بوده بر عهده داشته است. اين دانشور بلند نام در مشهد مركز سرزمين خراسان يا باختريان كهن كه خاستگاه و پرورشگاه بسياري از بزرگان مشرق زمين در قرون اخير بوده به دنيا آمده است. مشهد در زمانهاي قديم تا دوران زندگي خواجه، طوس نام داشته، و بدين جهت اين دانشومند نامي به خواجه نصير الدين طوسي موسوم شده است.
گروهي از محقّقان بدين جهت كه بيشتر آثار خواجه به روش و شيوه استادان يوناني شرح و تفسير و توجيه شده بر اين اعتقادند كه خواجه به زبان يوناني تسلّط كامل داشته است. به هر روي اين دانشور بلند پايه در تمام رشته‌هاي علمي و ديني و انساني از جمله الهيّات، فلسفه، طبيعيات، پزشكي، اخلاقي، ستاره‌شناسي، كه ايرانيان آن را علم شريف (Elm Cherif( مي‌نامند داراي اطلاعات وسيع، و تأليفات معتبر بوده، و در تمام آثارش مطالب مهّم علمي را كه در تصنيفات نويسندگان پيش از او به صورت مبهم و نامفهوم و ابتر بيان شده و به همان صورت گنگ ميان مسلمانان روان بوده، به روشني و گويايي شرح كرده است. آثار خواجه در رشته‌هاي هندسه و اخترگري در نظر بسياري از دانشمندان علوم بر آثار متقدمان بسي برتري دارد؛ امّا برخي از صاحبنظران نيز بر اين اعتقادند كه تأليفات وي همسنگ آثار دانشمندان پيش از وي مي‌باشد.
خواجه نصير الدين همان كاري را كه آلفونس (Alphonse( در پرتغال انجام داد در عمل آورد. توضيح اين كه وي با موافقت هلاكوخان همه رياضي دانان سراسر
ص: 926
آسيا را در مراغه كه در آن روزگاران مركز حكومت تاتارهاي جنوبي بود گرد آورد و با ياري و همكاري آنان جدولهاي نجومي را كه زيج خواجه نصيريا زيج هلاكو نام گرفت تنظيم و تأليف كرد. «1» در اين جدولها بيشتر نظرات و نوشته‌هاي دانشمندان متقدم مورد تأييد قرار گرفته، امّا وي آراء برخي از ستاره‌شناسان و رياضي دانان عرب قرون اوليه را در مورد فلك هشتم رد و بطلان آن را ثابت كرد، همچنين بسياري از غوامض و مسائل دشوار اخترگري را كه تا آن زمان همچنان لا ينحل مانده بود، گشود، و دانشمندان متأخر دنياي ما در آن موضوع تأليفات عظيمي پرداخته‌اند.
محمد خفري كه در باختريان به دنيا آمده، و دويست سال پيش زندگي مي‌كرد، و پس از خواجه نصير بزرگ‌ترين دانشمندان رياضي و نجوم بوده جداول خواجه نصير و همكارانش را بيشتر و تكميل كرد و استعداد و سزاواريش را در اين كار چنان نمود كه گروهي از دانشمندان برآنند كه جداول او از جدولهايي كه اخترگران پيش از وي تنظيم كرده‌اند بهتر و كامل‌تر است.
ميرزا الغ بيگ «2» پسر شاهرخ پسر تيمور لنگ نيز از دانشوران روي شناس دانش اخترگري بوده، و در اين رشته تأليفات معتبري دارد. از جمله جدولهايي راجع به گردش متوسط ستارگان تنظيم كرد كه ايرانيان به منظور آگاه شدن از چگونگي وضع و حركت ستارگان در طول سال از آن زيج كه به نام وي معروف است سود مي‌جويند.
اين پادشاه نيز همانند هلاكو همه اخترشناسان مشرق زمين را نزد خود خواند. آنان سيستمهاي مختلف تغييرات سياره ثاني را براي وي برشمردند و او از ميان گفته‌ها و توضيحات ايشان نظريه‌اي را كه گويا و بيانگر استحكام مدارها و افلاك مؤثر در يكدگر بود برگزيد.
نام سه تن ستاره‌شناس معروفي كه در كار تنظيم زيج، با الغ بيگ همفكري مؤثر كردند در تاريخ چنين آمده است: موسي داماد قاضي اعظم ترك، ملا علي قوشچي و مولي غياث الدين جمشيد كاشاني كه از هر يك اين سه تن درباره ستاره‌شناسي آثار ارزشمندي به جا مانده است، كه ايرانيان به نظر تعظيم بدانها مي‌نگرند، و از مطالعه آنها سود و لذّت مي‌برند. اثر دانشمند اوّل شرح چغميني،
______________________________
(1)- يكي ديگر از نامهاي زيج موصوف زيج ايلخاني بوده است.
(2)- الغ بيگ روز يكشنبه 19 جمادي الاول سال 796 هجري قمري در قصر سلطانيه تولّد يافته است.
ص: 927
گالين مجروحي را درمان مي‌كند
ص: 928
ابو علي سينا
ص: 929
تأليف دانشور دوّم شرح تجريد، و آثار غياث الدين جمشيد از تأليفات آن دو مهم‌تر و از جمله شامل تشريح و تصحيح جداولي است كه خواجه درباره حركات متوسط ستارگان نوشته است.
چنانكه پيش از اين نيز به اختصار اشاره شد قبل از اصلاح خواجه غياث الدين اين جدولها نسبت به حركات سماوي مطابقت زياد نداشت. دانش و كوشش وي آن را به اصلاح آورد. جدولهاي تنظيمي غياث الدين زيج پادشاهي خاقاني ناميده مي‌شود كه به مفهوم جداول پادشاه در حركات متوسط كواكب مي‌باشد، و اخترگران ايراني از آن سود بسيار مي‌جويند.
ايرانيان در همين رشته از دانش يعني علم نجوم داراي زيج ديگري به نام زيج ايلخاني نيز مي‌باشند و از آن اين زيج بدين نام ناميده شده كه به ايلخان پادشاه تاتار تقديم گرديده.
اين نيز گفتني است كه جدولهاي ابن كثير و زيج خوارزمشاهي، و شمار بسياري ديگر از جدولها، همواره مورد توجّه بوده، و اصولا چون دانشمندان مشرق زمين به دانش اخترگري دلبستگي و شوق بسيار داشته‌اند در اين زمينه پيشرفت كلي كرده‌اند، و آثار گرانقدر و معتبري در وجود آورده‌اند.
درخور يادآوري است كه از شش قرن پيش سرزمين ميان دو رود جيحون و سيحون كه من تاتارستان شرقي كوچك مي‌نامم خاستگاه و پرورشگاه عده بسياري از مشاهير ستاره‌شناسان بوده، و به اعتقاد من يكي از دلايل حصول اين امر صفاي هوا و تابناكي فضاي آن منطقه بوده كه كار تحقيق را بر دانش پژوهان اخترگر آسان مي‌كرده است.
يكي ديگر از دانشمندان طراز اوّل ايران ابن سينا يعني پسر سيناست، و سينا نام دودماني است كه وي از آن برخاسته است، و بايد دانست كه شيوه و آيين دانشوران مسلمان بر اين است كه خود را به خانواده‌اي كه در آن در وجود آمده‌اند منسوب مي‌دارند. چنان كه ياد شد وي در شمار بزرگ‌ترين دانشمندان عالم اسلام است. در بسياري از علوم تبحر داشته، و به كمال دانش رسيده است، مخصوصا در رشته‌هاي فلسفه، پزشكي و تنجيم آثار گرانبهايي از او به جا مانده است، و در مقام تجليل دانش وي و اشاره به كثرت آثار گرانبهايش مي‌گويند به شمار ساليان عمرش كتب مهم تأليف و تصنيف كرده است، و با توجّه به اين كه عمر نسبة دراز داشته
ص: 930
مي‌توان به تعداد تقريبي آثارش وقوف يافت. بزرگان دانش ابو علي سينا را شهريار پزشكان ناميده‌اند و بر اين باور بوده‌اند كه پس از ارسطو در فلسفه هيچ دانشوري به مقام شامخ وي نرسيده است. او در بخارا يكي از شهرهاي باختريان نشو و نما يافته، و باكتريان در چهار پنج قرن اخير خاستگاه و پرورشگاه دانشمندان بسيار بوده است.
وي در قرن يازدهم ميلادي پا به دنيا نهاده و آورده‌اند همچنان كه در طول عمر پيوسته به دانش اندوزي و تصنيف و تأليف اشتغال داشته همواره به تنگدستي و تنگناهاي زندگي گرفتار بوده است، و چون اين دانشي مرد نامي با وجود همه محروميتها و ناكاميها همواره خود را خرسند و بي‌نياز مي‌داشته و به راه رياضت كشان و آزادگان و وارستگان مي‌رفته وي را الفقره لقب داده‌اند كه هم به معني تنگدست و بي‌نوا و هم به مفهوم مستغرق در افتخار و سربلندي است.
پس از دانشمندان فوق الذكر نامورترين مؤلفان و مصنفان ايران در رشته رياضي مأمون، يعقوب بن اسحق كندي در علم هندسه و علم الحركات، آپولونيوس پرغامس و ايرن «1» در علم مناظر و مرايا، ابو حسان در دانش اندازه گيري ارتفاع خورشيد و تعيين اوقات؛ عمر صوفي در دانش رياضي؛ ابو الوفا و علي قوشچي در علم موسيقي فارابي و ابو زيد، و در ترسيم مناظر آن چنانكه ديده مي‌شود ابن هيثم، معروفند، همچنين در رشته جغرافيا ابو الفدا و يعقوب حموي، در علم منطق يوسف منصور و ابو قصر؛ در رشته تاريخ محمد بلخي معروف به مير خواند، و مورّخ ديگري موسوم به خواند مير و فردوسي طوسي؛ و در علم نجوم ابو معشر و يعقوب قيصري و يعقوب الكندي كه ما اروپاييان او را الكندوس مي‌ناميم، و وي را يكي از بزرگ‌ترين دانشمندان مشرق زمين مي‌شناسيم، شهرت دارند. وي چون در اخترشناسي و تنجيم متبحر بوده و تصنيفات زياد داشته گروهي از مردمان زود باور و كم مايه كه به كنه دانش وي راه نمي‌يافته‌اند وي را به جادوگري متهم كرده‌اند امّا جبير در اين كار يعني سحر و جادوگري ميان ايرانيان شهرت داشته است.
ميان دانايان علم پزشكي و فلسفه فارابي كه در قرن چهارم مي‌زيسته از شهرت و امتياز خاصّ برخوردار است، و او را مي‌توان همرديف جالينوس و ارسطو به
______________________________
(1)- در ميان مصنفان ايران و عرب كسي بدين نام شناخته نيست، و شايد اشاره شاردن به ابو العباس صاحب احمد بن محمد بن عماد بن علي معروف به ابن هيثم باشد كه در سال 815 قمري درگذشته است.
ص: 931
شمار آورد و به آثار وي به نظر احترام نگريست.
باري، ايرانيان در رشته‌هاي گوناگون دانشمندان بسياري داشته‌اند كه هر يك به نوبه خود چندين اثر پرمايه به جا نهاده است. از اين رو ايرانيان مي‌گويند و مي‌بالند كه آثار علمي بزرگان دانش آنها بسيار است. امّا حقيقت اينست اگر مجموع نويسندگان و تأليفات دانشمندان آنان و كتب خانه‌هاشان با عالمان ما و آثارشان و گنجينه‌هاي آكنده از كتابهامان مورد مقايسه قرار بگيرد مصداق ضرب المثل مگس در برابر پيل نمايان مي‌گردد؛ امّا نبايد انكار كرد گر چه شماره موضوعي تأليفات و تصنيفات دانشمندان ايران از چهار صد در نمي‌گذرد، همه پر مايه و غني مي‌باشند و براي آموختن هر علمي به حدّ كفايت مي‌توان از آنها بهره‌برداري كرد؛ و اگر از كتابخانه‌هاي عظيم ما كتابهاي معمولي و كم ارج را بيرون بكشند آشكارا مي‌گردد كه كتابهاي علمي و مهمّ ما بسيار نيست.
اين نكته نيز گفتني است كه اصولا دانشوران ايران به تصنيف و تأليف كتب علمي چنانكه بايد و شايد نمي‌كوشند، و به آنچه عالمان دوران گذشته نوشته‌اند خرسندند، و بر اين باورند كه بر آنچه آنان نوشته‌اند نمي‌توان چيزي افزود، و شايد يكي از دلايل توقف ايرانيان در راه‌يابي به كشف علوم جديد، و بهره‌يابي از آنها چنين انديشه غير منطقي باشد.
مصنفان و مؤلفان و دانشوران ايران چون ضمن آثار خود به هيچ روي به كار حكومت اشاره و در آن دخالت نمي‌كنند هرگز توقعات خاصّ ندارند. همچنين در بند جلب تأييد و تصديق دانشمندان ديگر در هيچ زمينه نمي‌باشند. آنان هر زمان اثري جالب و علمي بپردازند به نام پادشاه هم عصر خود يا يكي از جاه‌مندان بلند پايه مصدّر مي‌كنند. ما اروپاييان اهدا نامه را جدا از متن، و به صورت جداگانه در صفحات اول كتاب درمي‌آوريم، و ايرانيان در آغاز متن كتاب، پس از ستايش پروردگار و نعت حضرت محمد و مدح دامادش حضرت علي و دخترش حضرت فاطمه، و دوازده امام كه چهارده معصوم خوانده مي‌شوند، نام پادشاه يا صاحب جاه مورد نظر خود را درمي‌آورند.
براي اين كه شيوه و طرز نگارش مقدمه كتاب به رسم ايرانيان نموده شود مقدمه‌اي را كه خواجه نصير الدين طوسي بر سر آغاز زيج ايلخاني «1» نوشته درج مي‌كنم.
______________________________
(1)- از نسخ خطي زيج ايلخاني سه نسخه يكي در كتابخانه مركزي دانشگاه، يكي ديگر در كتابخانه مدرسه عالي سپهسالار و يكي در كتابخانه مجلس شوراي اسلامي ايران وجود دارد كه هر چند به اين كتابخانه‌ها براي رونويس كردن مقدمه اين كتاب مراجعه كردم موفق نشدم.
ص: 932

فصل دوّم مكتب‌ها، مدرسه‌ها و طرز تحصيل‌

ايرانيان كودكان خود را براي آموختن مقدمات علوم ديني و ياد گرفتن و خواندن دعا در شش سالگي به مكتب مي‌فرستند و چون بر اين اعتقادند كه در سنين كمتر مغز كودكان براي آموختن خواندن و نوشتن آمادگي ندارد هرگز پيش از شش سالگي به اين كار اقدام نمي‌كنند، و اين، روش و انديشه‌اي عاقلانه و اساسي است، زيرا هواي ايران بر خلاف هواي اروپا كه سرد و مرطوب مي‌باشد گرم و خشك است و طبيعت بر مردم آن سرزمين اثر مي‌نهد و نبايد توقّع داشت كودكان در سنين كمتر از شش سال قواي نارس فكري خود را صرف آموختن مطالب جدّي كنند.
ايرانيان مدرسه را مكتب مي‌نامند كه به معني مدخل به جهان دانش، همچنين باب ورود به امور مادي و دنياي بازرگاني است. «1» در هر شهر، حتّي در هر كوي چندين مكتب وجود دارد. در مكتب هر شاگرد با صداي بلند درس خود را مي‌خواند، و چون همه شاگردان با هم به خواندن درس مي‌پردازند غوغا و سر و صداي غريبي بر پا مي‌شود. يكي با صداي بلند الفبا مي‌خواند، يكي تهجي مي‌كند، ديگري كتاب فارسي و آن ديگري عربي مي‌خواند. يكي براي ديگري درس را شرح و تفسير مي‌كند. يكي شعر مي‌خواند و ديگري نثر، و آن ديگري صرف يا نحو، و رسم
______________________________
(1)- اين تعريف درست نيست. در اقرب الموارد آمده مكتب كه لفظي عربي است به معني موضع علم مي‌باشد، و بنا به نوشته صاحب انندراج مكتب دبيرستان و جايي است كه در آن نوشتن مي‌آموزند، و دفتر خانه و جايي كه در آن كودكان تعليم مي‌كنند، و خواندن و نوشتن و جز آن مي‌آموزانند، و سبق مي‌دهند. و در فرهنگ دكتر معين آمده: مكتب محل كتابت، مدرسه، دبستان، مي‌باشد. اسم مكان و جمع آن مكاتب است، و مكتبدار كسي است كه مكتب را اداره مي‌كند.
ص: 933
نمونه خط
ص: 934
نمونه خط
ص: 935
چنان است كه همه به فرمان مكتبدار به تمام نيرو و با صداي بلند درس مي‌خوانند، و اين صداها چنان درهم آميخته و بلند است كه شاگردان به زحمت صداي خود را مي‌شنوند، و از فاصله بيست قدمي صداي درس خواندن شاگردان به گوش مي‌رسد.
مكتبدار چنان به شنيدن اين صداها خو پذير و آشنا شده كه با آسودگي خاطر، بي آن كه حواسش پراگنده گردد به نوشتن يا خواندن يا كارهاي ديگر مشغول است.
گويي براي همين كار و شنيدن اين فريادها آفريده شده است. با وجود اين كاملا مواظب و مراقب است كه همه شاگردان درس خود را درست بخوانند، دمي از درس خواندن تن نزنند و بازيگوشي نكنند، و اگر دريابد شاگردي از خواندن يا نوشتن باز ايستاده با تركه‌اي كه در دست دارد يا روي زانوانش مي‌باشد، وي را تنبيه، و به خواندن درس وادار مي‌كند.
ايرانيان بر عموم، و مكتبداران به تخصيص بر اين باورند كه پيشرفت شاگردان در تحصيل، با پيروي از اين روش، يعني خواندن درس با صداي بلند، بيشتر است؛ زيرا در غير اين صورت، يعني اگر با صداي آهسته درس بخوانند غالبا ذهنشان به اطراف و جوانب مي‌گرايد و به چيزهاي ديگر مي‌انديشند. امّا خواندن درس با صداي بلند به آنها اجازه نمي‌دهد كه ذهن و فكر خود را معطوف مسائل يا جاهاي ديگر كنند. همچنين معتقدند با اتخاذ اين روش نيروي ناطقه شاگردان قوي مي‌گردد؛ زبان‌ور و تيز زبان مي‌شوند و براي بيان مقاصد و آرمانهاي خود هرگز در نمي‌مانند. معلّم در فرصتهاي مناسب شاگردان را به نوبت و يكان يكان نزد خود مي‌خواند، و درسي را كه خوانده و روان كرده مي‌پرسد، به سخن ساده‌تر پس مي‌گيرد؛ و چنان در اين كار مهارت دارد كه پرسيدن درس از يكي از شاگردان هرگز مانع مواظبت و عدم توجّه وي به ديگر شاگردان، يا موجب انصراف خاطرش از كار خود كه غالبا كتابت است نمي‌شود.
هزينه تحصيل يعني مزد به مكتب نهادن طفل در ايران بسيار ناچيز است.
مزد معلّم معلوم نيست، و هر كس به فراخور بنيه مالي خود چيزي به مكتبدار مي‌دهد.
در اصفهان معمولا مردمان دارا ماهانه يك اكو و افراد تنك مايه ده سو به آموزگار مكتب مي‌دهند. مردمان فقير بچه‌هاي خود را رايگان به مكتب مي‌سپارند. در اروپا رسم بر اين جاريست كه رئيس خانواده در اعياد هدايايي براي معلمان فرزندان خود مي‌فرستد، امّا در ايران به جاي آن هر وقت شاگردي كتابي را به پايان ببرد و
ص: 936
خواندن كتاب تازه‌اي را آغاز كند يا خواندن فصلي از كتابي را به آخر رساند، و خواندن فصل تازه‌اي را از سر گيرد، وليّ وي هديه‌اي با مبلغي پول براي معلّم مي‌فرستد. ارزش اين هدايا متناسب با پيشرفت فرزندش در تحصيل مي‌باشد. امّا ارزشمندترين هديه را وقتي به معلم مي‌دهد كه طفلش در تلاوت قرآن كريم پيشرفت كلّي كرده باشد، زيرا قرآن به زبان عربي است، ياد گرفتنش براي كودكان آسان نيست، و براي درست خواندن اين كتاب مقدس كه شارح احكام الهي است، و جامع‌ترين و ستوده‌ترين دستورهاي زندگي انفرادي و اجتماعي با زيباترين و فصيح‌ترين و عالي‌ترين كلمات و معاني در آن جمع آمده بايد جهد بسيار به كار برند. از اين رو وقتي به سوره‌هاي معيني كه مشكل‌تر و طولاني‌تر است رسيدند هديه خوبي براي معلم مي‌برند. امّا اگر طفلي فقير نتوانست چنين هديه‌اي تقديم كند مكتبدار نه او را از مكتب مي‌راند و نه مي‌آزارد، امّا شاگردان را وا مي‌دارد به شيوه‌هاي گوناگون مانند مسخره‌كردن، درآوردن شكلك و ادا و اطوارهاي ناخوشايند چندان وي را رنجه كنند كه به هر زحمت ميسر شود رسم معهود را به جا آورد و هديه‌اي به معلّم بدهد.
اين نكته نيز گفتني است كه در چنين موارد يعني وقتي درس يكي از شاگردان به يكي از سوره‌هاي معيّن قرآن مي‌رسد يا براي خواندن، كتابي تازه به دست مي‌گيرد و بدين مناسبت هديه‌اي براي مكتبدار مي‌برد همه شاگردان مكتب از حصول اين موفقيّت بهره‌مند مي‌گردند زيرا مكتبدار بدين مناسبت آن روز مكتب را تعطيل، و شاگردان را مرخص مي‌كند.
در كتاب اوّل به مناسبتي ياد كردم كه بچه‌هاي دولتمندان براي آموختن درس و مشق به مكتب نمي‌روند بلكه براي آنان معلّم سر خانه مي‌آورند. «1»
از آن پس به آموختن خط همت مي‌گمارند. من درباره اين موضوع پيش از
______________________________
(1)- به مقاطعه شرعيه قبول نمودم اقل محمد تقي خلف مرحوم ميرزا جان نراقي كه فتح اللّه ولد الصدق فخر الحاج حاج محمد مهدي را متوجّه درس و مشق او بشوم تا ان شاء اللّه المستعان به حدّي برسد كه كتابهاي فارسيه را از جمله سرباز، حافظ، جوهري يا امثال اينها را بتواند بخواند و بنويسد، و خطّ او هم به نوعي باشد كه همه كس بخواند، به مال المقاطعه مبلغ دو تومان فضّي روپيه ناصر الدّين شاهي عددي بيست و شش نخود وزن كه به چهار قسط التفات كنند. نقد پنج هزار، در سر سوره مباركه انعام پنج هزار، بعد از ختم كلام اللّه مجيد پنج هزار، بعد از اتمام مراتب مفصله پنج هزار، و صيغه بر وجه لزوم جاري و واقع شد بينهما بنهج الشرع. تحرير شد في 26 جمادي الثاني 1287.
ص: 937
اين سخن كرده‌ام، و بر آنچه گفته‌ام مي‌افزايم كه در ميان اعراب و ايرانيان هفت گونه خط متفاوت بدين شرح وجود دارد: نسخ كه از لفظ يوناني نيه كرواس (Niaicrois( به معني زيبا اشتقاق يافته، تعليق- صدف مرواريد- كه رسم الخط مدارس و مكاتب است، ديواني كه خط تحرير عملي است، قرمطي كه نوعي خطّ رمز است، ثلث، ريحاني، كه از نام مؤلفي كه شاعر معروفي بوده اشتقاق يافته، ياقوتي كه آن نيز از نام مؤلفي گرفته شده است. «1»
تازه جوانان پس از طيّ آموزش مكتب به كلّژ مي‌روند كه آن را مدرسه مي‌نامند. مدرسه در عرف نام آموزشگاه علوم ديني است، و بعيد نيست اين اسم از كلمه ميسدراسكوت (Misdraschot( عبري گرفته شده باشد كه در آن زبان به معني آموزشگاهي است كه در آن علم شريعت و احكام پيغمبران مي‌آموزند و مي‌توان آن را با مجالس وعظ و خطابت برابر دانست.
معلّم مدرسه اصطلاحا مدرّس ناميده مي‌شود. اين كلمه با مدرسه از يك ريشه است. مدرّس گاهي يك يا دو معاون دارد كه وي را در كار تدريس و تعليم ياري مي‌كنند. گاه نيز اين وظيفه خطير را تنها انجام مي‌دهد. او خواه تنها و خواه به ياري معاونش، به همه طالبان علم حوزه درس خود، اعم از آنان كه در مدرسه ساكنند، يا در بيرون مسكن دارند درس مي‌دهد.
همه مدارس ايران درآمد دارند (از محل موقوفات يا نذورات و اعانات) و عايدات برخي از مدارس زياد و درخور توجّه است. مدرسه‌هاي بزرگ افزون بر پنجاه تا شصت بناي مسكوني دارد كه هر كدام غالبا مشتمل بر دو اتاق و يك راهروست. سفرنامه شاردن ج‌3 937 فصل دوم مكتب‌ها، مدرسه‌ها و طرز تحصيل ..... ص : 932
ن حجره‌ها بدون اثاثه و لوازم زندگي به طلّاب تحويل مي‌شود، و هر كس بايد حجره‌اي را كه در اختيارش نهاده‌اند بنا به سليقه و امكاناتي كه در دست دارد براي زندگي كردن در آن آماده كند. متصدّي مدارسي كه درآمدشان زياد است هر روز به هر نفر از طلاب بيست سو مي‌دهد. آنان اين مبلغ را به دلخواه خود مصرف مي‌كنند.
زيرا طلبه‌ها هم خرج نيستند و با هم به سر نمي‌برند. برخي از مدارس به سبب قلّت درآمد قادر نيست به هر يك از طلبه‌ها در روز بيش از يك سو بدهد. با اين وجود
______________________________
(1)- توضيحات شاردن درباره خط آشفته و نارساست، و براي دستيابي به اطلاعات درست‌تر و دقيق‌تر بايد به كتابهاي جامعي كه در اين زمينه نوشته شده مراجعه كرد.
ص: 938
هيچ يك از حجره‌هاي اين گونه مدارس خالي نمي‌ماند. زيرا در نظر طلاب منزل رايگان خود غنيمت است. افزون بر اين گاهي علاوه بر مقرّري بعضي درآمدهاي اتّفاقي نصيبشان مي‌شود. از اين رو حجره‌هاي اين مدارس نيز پيوسته در تصرّف طلبه‌هاست. امّا آنان نه تنها چنان كه بايد به تحصيل نمي‌كوشند، بلكه غالبا فاقد تحصيلات مكتب خانه مي‌باشند، و تنها به منظور استفاده از مستمري مختصري كه به آنها داده مي‌شود در آن رحل اقامت افگنده‌اند.
چنان كه پيش از اين نيز اشاره كرده‌ام در اين مدارس طلبه‌هايي ديده مي‌شوند كه شصت سال عمر خود را در يك حجره گذرانده‌اند و زن و فرزند دارند.
حقيقت اينست كه اين مدارس جايگاه نشر جهل و ناداني است، و طلبه‌ها فقط براي استفاده از مستمري و درآمدهاي احتمالي ديگر و تن پروري و بيكارگي در آن جا جمع آمده‌اند نه به قصد دانش‌آموزي.
ايرانيان در اشاره به اين موضوع داستاني بدين گونه پرداخته‌اند: روزي مردي خركچي آجر بر خرش بار كرده بود تا به مدرسه‌اي برد. صاحبش چندان كه بر او نهيب زد از جا نجنبيد. سرانجام دم و گوشش را گرفت سر پيش گوشش برد و به قوت او را وارد مدرسه كرد. يكي از طلاب كه ناظر كار مرد خركچي بود از سر ريشخند به او گفت: در گوش خرت چه گفتي كه با اين كه اول از ورود به داخل مدرسه بدان سختي تن مي‌زد و خودداري مي‌ورزيد چنين آسان به مدرسه درآمد. گفت در اوّل از آن قدم به داخل مدرسه نمي‌نهاد كه نمي‌توانست و نمي‌خواست بگويد در حالي كه بار آجر بر پشت دارد به جايي كه سابقا در آن جا مقام مدرّس داشته پا نهد و شخصيّت و شغل خطير مديريت و معلمي خود را از دست بدهد.
مدرّسان و معاونان آنان وظايف خود را با نهايت دقت و صحت انجام مي‌كنند، و به همه طلبه‌ها خواه آنان كه در مدرسه حجره دارند يا از بيرون در مجلس درسشان حضور مي‌يابند درس مي‌دهند. امّا بعضي از ميان آنان با اين كه از وجوهات مدرسه حق تعليم مي‌گيرند و نبايد از اين بابت مزدي بطلبند به ناحق پولي مي‌گيرند.
در ايران مدارس طلبه نشين چندان زياد، و عايدات آنها آن قدر است كه از چهار صد هزار تومان معادل چهار ميليون و پانصد هزار ليور درمي‌گذرد و با توجّه به اين درآمد سرشار و اندك مستمري كه به هر يك از طلاب داده مي‌شود مي‌توان به تعداد تقريبي طلبه‌ها پي برد؛ و نيز مي‌توان به اين حقيقت واقف شد كه بيكارگي و
ص: 939
بي‌دانشي و كثرت آزمندي اين عده چه مصائب و مشكلاتي به كشور وارد مي‌كند.
در شريعت اسلام در كار توسعه و تعميم مؤسسات خيريه عمومي تأكيد فراوان شده از اين رو افراد دارا و نكوكار غالبا به ساختن مدرسه و مسجدي پيوسته به آن، مبادرت مي‌ورزند. اين مدارس نه تنها در شهرها بسيار است بل كه چنان كه ديده‌ام در شهركها و ديه‌ها نيز هست.
افراد خيّر و متدين ساختن كاروانسرا را بر سر راهها، مقدم بر همه خيرات و مبرات مي‌شمارند. در اين كاروانسراها كاروانيان رايگان فرود مي‌آيند و مي‌آسايند.
در مرتبه دوّم گرمابه، قهوه خانه، بازار و باغ مي‌سازند، پس آن گاه مدرسه بر پا مي‌كنند، و اجاره قهوه خانه و بازار و باغ را وقف مدرسه مي‌كنند. بانيان اين آثار خير تا زنده‌اند معمولا خود مسؤول جمع آوري و تقسيم عايدات و حفاظت آنها مي‌باشند.
ايرانيان اين مسؤولان را متولي مي‌نامند. اين كلمه عربي است و مترادف با لفظ فابريسه( Fabricier )ماست كه به معني عضو شوراي دارايي كليسا مي‌باشد. انتخاب مدير و مدرّسان مدرسه به عهده متولي، و واگذاري حجره به طلاب از جمله وظايف مدير مدرسه است. پس از فوت باني، مدرسه و متعلّقات آن به جانشيني كه وي انتخاب كرده و سمت متولي مي‌يابد واگذار مي‌شود، و اگر اتفاق را به سببي كليه دارايي باني خيرات به نفع پادشاه مصادره شد، صدر كه بزرگ‌ترين مقام روحانيت است امور مدرسه را اداره و بر آن نظارت مي‌كند.
اين نكته نيز گفتني است كه وقف كنندگان هر بنا پس از اين‌كه بنايي يا چيزي را وقف كردند ديگر مالك آن نيستند و عايدات هر موقوفه به مصارف پيش بيني شده مي‌رسد.
اصفهان پنجاه و هفت مدرسه طلبه نشين دارد كه بيشتر آنها از آثار خيريّه پادشاهان مي‌باشد و مدير و مدرسان آنها به اراده و ميل سلطان وقت معين مي‌شوند.
عايدات موقوفات مهم‌ترين و بزرگ‌ترين آنها بيش از دوازده هزار فرانك نيست كه ميان پنجاه تا پنجاه و پنج طالب علم تقسيم مي‌شود؛ و بنابراين محاسبه فقر و محروميت طلبه‌ها آشكار مي‌گردد. برخي از آنان از نظر مالي چندان در مضيقه مي‌باشند كه توانايي اداي مزد مدرسان خود را ندارند، و ناچارند در محضر استاداني كه رايگان درس مي‌دهند و عده‌شان زياد است تلمّذ كنند؛ و اگر كسي از ايشان بپرسد چرا از محضر استادان قديم به مجلس درس اين استادان رو آورده‌اند براي اين
ص: 940
كه به روي ناداري و فقر خويش پرده بيفگنند مي‌گويند چون مجلس درس آنان قابل استفاده نبوده است.
طلّاب باسواد و فعّال براي جبران كمبود هزينه زندگي، يا آموزگار سر خانه مي‌شوند يا سمت للگي بچه‌هاي دولتمندان را مي‌پذيرند، و يا به استنساخ كتب مي‌پردازند. در ايران همه كتابها خطي است. نسخه‌نويسي و استنساخ كتاب رواج بسيار دارد، و عده زيادي از اين راه روزي مي‌خورند، و يك نفر باسواد از راه استنساخ كتاب مي‌تواند هر روز ده سو درآمد داشته باشد، و اين مبلغ در مقام مقايسه با ارزش پول اروپا، و هزينه زندگي معادل سي سو مي‌باشد.
طلبه‌ها گاهي نيز به گرفتن خمس و زكوة كامياب مي‌گردند، و بدين سان از رفاه و آسايش بيشتري برخوردار مي‌شوند. طلبه‌ها به مدير مدرسه احترام بسيار مي‌نهند زيرا اوست كه به آنان اجازه اقامت در حجره‌ها را مي‌دهد، و هم اوست كه مختار است هر يك ايشان را از مدرسه اخراج كند. افزون بر اينها از متولّي مستمري آنان را مي‌گيرد، و اوّل هر ماه ميانشان تقسيم مي‌كند. به سخن ديگر چنانكه دريافته‌ام مرادمندي و توفيق طلبه‌ها همه مرهون حمايت و حسن نظر مدير مي‌باشد.
اين نيز گفتني است هر مدرسه داراي مسجد يا ايواني است كه طلّاب و ديگر نمازگزاران در آن جا رو به خدا مي‌كنند. جز از مدارس كه مدرّسان در آن جا به تعليم طلاب مي‌پردازند بعضي از كسان نيز در شهرهاي مختلف به ميل و اختيار خويش به تدريس مي‌كوشند. اين مدرّسان غالبا از ميان بزرگاني برخاسته‌اند كه مغضوب شاه شده‌اند يا به گناهي آنان را از دربار رانده‌اند و بي‌كار مانده‌اند. اين شخصيّتهاي از نظر افتاده نه تنها صبح و عصر در ساعاتي معين رايگان به داوطلبان تحصيل درس مي‌آموزند بلكه به طلّاب فقير كتاب و نوشت افزار مي‌دهند. بعضي از روزهاي هفته آنان را بر سر سفره مي‌نشانند، به ايشان جامه نو مي‌پوشانند، و مدد مالي مي‌رسانند.
مردم بر اين اعتقادند كه سائق بيشتر اين شخصيّتهاي از جاه جدا افتاده بدين نكوكاريها، خودنمايي و ارضاي حسّ غرور خودشان است، زيرا گروه طالب علمائي كه به مجلس درس اين مدرسان رو مي‌آورند، و از فوائد علمي و مادي و سخاوتمنديهاي آنان بهره‌ور مي‌گردند، همانند مبلغاني سخنور و گشاده زبان در ميان جامعه به ذكر محامد و فضائلشان مي‌پردازند و مي‌توان به تحقيق باور كرد هيچ عاملي بهتر از تدريس رايگان و اعانه دادن به طلاب، و جلب نظر آنان نمي‌تواند مايه شهرت
ص: 941
و احترام و اعتبار كسي بشود.
هر زمان صدر اعظم داراي شخصيّت علمي و ادبي باشد رسيدگي طالب علمان وظيفه اوست. بار اوّل كه من وارد ايران شدم محمد مهدي صدر اعظم شاه عباس ثاني بود، و پس از مرگ وي نيز بر همين منصب بود، رياست مدارس را نيز بر عهده داشت، و اين مقام در امپراتوري ايران مرتبتي جليل و فخيم است. هميشه يكي از بزرگان بلند نام و معتبر متصدي اين كار خطير مي‌باشد، و غالبا صدر كه پيشواي روحانيت است امور مربوط به طلاب را به عهده دارد.
امّا درباره روش تعليم و تعلم در ايران مقدمة بايد بگويم كه كلاس درس، اتاق مدرس يا ايوان مدرسه است. طالب علم پس از ورود، از سر اخلاص و ارادت به مدرّس سلام مي‌كند، و دو زانو به ادب مي‌نشيند، سپس به اشاره و اجازه استاد چند سطر از كتاب را مي‌خواند، و خاموش مي‌نشيند، و پس از آن كه مدرّس آن را شرح و توضيح كرد چند سطر ديگر مي‌خواند. آنگاه يكي ديگر از طلاب كه همان درس را مي‌آموزد دنباله مطلب را قرائت مي‌كند، و مدرّس نيز همانند سابق شرح و تفسير مي‌كند، و به همين نمط مجلس درس يك يا دو ساعت ادامه مي‌يابد. آن گاه شاگرد كيف و كتابش را برابر مدرّس مي‌نهد. بر پاي مي‌ايستد، و در حالي كه سرش را پايين انداخته و دستهايش را به نشان حرمتگزاري روي سينه نهاده بي‌حركت بر جاي مي‌ماند. اگر مدرّس ادامه درس را لازم بداند به اشاره فرمان مي‌دهد بنشيند، و گرنه با جمله كوتاه: خدا به همراهت، وي را مرخّص مي‌كند. آن گاه طالب علم براي گرفتن درس ديگر به مجلس درس مدرّس ديگري كه در همان مدرسه يا مدرسه ديگر تشكيل شده مي‌رود، و باشد كه همان درس را در محضر مدرّس ديگر بياموزد. امّا معمولا در مجلس ثاني به آموختن علمي ديگر اشتغال مي‌ورزد، زيرا اصولا طلاب ايراني همزمان به آموختن علوم مختلف همت مي‌گمارند، و يك مدرّس هنگامي به وفور دانش شهرت مي‌يابد كه به تدريس چند رشته علوم توانا باشد. و من بسيار بار مدرّساني ديده‌ام كه در يك جلسه چهار گونه علم تدريس مي‌كرده‌اند؛ همچنين طالب علماني مشاهده كرده‌ام كه در يك جلسه چهار رشته علم آموخته‌اند.
من به محاسن اين روش تحصيل كه معمول قرون قديم بوده اعتقاد ندارم و بر اين باورم كه اصول متد تعليم جوانان با آنان كه پا به سال نهاده‌اند تفاوت دارد زيرا تلقين مطالبي كه ممكن است موجب انحراف ذهن جوانان شود در فكر افرادي كه
ص: 942
مرحله جواني را پشت سر نهاده‌اند و به مرز كهولت نزديك شده‌اند اثر ندارد.
طلّاب پس از اين كه در دانش اندوزي پيشرفت قابلي حاصل كردند به بحث و مذاكره مي‌پردازند. بدين منظور دسته‌هاي سه يا چهار نفري و نه بيشتر تشكيل مي‌دهند يكي جنبه بحث مثبت و ديگر جنبه منفي مسأله مورد مذاكره را مي‌گيرد و در محضر مدرّس، و يا بي‌حضور او به بحث و جدل مي‌پردازند، ولي بر خلاف دانشجويان اروپايي كه به هنگام تحصيل علوم پزشكي و حقوق غالبا به بحث و مذاكره مي‌پردازند، طلاب ايراني از مذاكره خودداري مي‌ورزند.
آنچه آوردم اشارتي است به نحوه تعليم و تعلّم در ايران، اما گفتني است كه اين روش درباره تحصيل افراد تنك مايه معمول و مرسوم است، و افراد متمكّن براي تحصيل فرزندان خود معلمان سر خانه به خدمت مي‌گيرند، حتي آنان كه دارايي بسيار دارند معلمين را در خانه خود نگاه مي‌دارند، و اين كار دشوار نيست، و خرج بسيار ندارد، زيرا طلّاب باسواد و آماده به تدريس كه اغلب آنان نادار و جوياي كارند بسيارند.
چنانكه در اوّل كتاب آورده‌ام ايرانيان بر اطلاق مردماني ظريف طبع باريك انديشه، نكته ياب، هوشمند و روشن نگر و باادبند، و اگر به اين محاسن، جديّت، بي‌نيازي، خرسندي و خويشتنداري، و شوق مداومت در دانش‌آموزي و فداكاري در كسب علم را بيفزاييم قابليّت آنان در نيل به مقامات علمي محرز مي‌گردد، و اگر به تقليد ما در طريق كسب دانش همّت خويش را تنها مصروف يك رشته از علوم كنند، و اگر مانند ما كتابهاي چاپي متنوع و ارزان قيمت در دسترس داشته باشند، و اگر مدرّسان و استادانشان در تعليم آنان صداقت و صميميت و جديّت كامل مبذول بدارند، بتحقيق به ترقيّات علمي بيشتر نائل مي‌شوند، ولي چنان كه مي‌گويند استادان اين احسان را فقط نسبت به بستگان و دوستان صميم خود روا مي‌دارند.
آنچه غرور و خويشتن نگري استادان ايران را در نظرم نمايان مي‌كند حسدورزي و بخل و بدبيني ايشان نسبت به اروپاييان است. آنان در ضمير خود نسبت به ترقيات دامنه‌دار ما در زمينه علوم معترفند، و برتري ما را مي‌پذيرند، امّا همواره علوم خويش را از ما پنهان مي‌دارند تا گمان برند و خويش را دلخوش دارند چيزهايي بيشتر از ما دارند و مي‌دانند و من هنگامي كه در زمينه اصول ساختمان
ص: 943
كاروانسراي صفي آباد
ص: 944
آيه‌هاي 32، 33، 34، 35، 36 سورة النور سورة 24 نوشته شده بر روي پوست گوساله، اين قرآن قديميترين خطوط عربي است كه در بريتيش ميوزيوم بريتانيا نگهداري مي‌شود.
ص: 945
اصطرلاب كه در آن فن داناتر از ما هستند گفتگو مي‌كردم به اين حقيقت آگاه شدم.
از روي ديگر چون گفتگو درباره علوم ايرانيان بدون مطالعه و توجّه به زبان و خط آنان كاري ناقص و ناتمام است خوانندگان را در فصول ذيل به اين دو موضوع آشنا مي‌كنم.
ص: 946